معمارى سازمان فرهنگى هنرى شهردارى، آن
طورى كه در حال ترسيم و طراحى شده است، يك طراحى ميانى است و
كار زيادى بايد انجام شود تا به پختگى لازم برسد. اين طراحى
بايد در درون سازمان با همكارى تمام اعضاى سازمان پخته شود و
در يك چالش مفصل به تكامل دست پيدا كند. اما تا همين نقطهاى
كه اكنون طراحى شده است، ما چند ركن اساسى را در اين معمارى در
نظر گرفتهايم و مبتنى بر اين اركان معمارى را بنا نموديم.
اولين ركن، معمارى فرهنگ است كه از آن صحبت
نموديم. سازمان مبتنى بر ترسيمى كه معمارى فرهنگ ارائه ميكند،
رفتارها، برنامهها و سازوكارهايش را سازماندهى ميكند؛ سعى
ميكند كه فرهنگ را به سمت فرهنگ مطلوب حركت دهد؛ مولفههاى
فرهنگ را ميشناسد؛ و سعى ميكند تغيير لازم را در نقاط كليدى
روى مولفهها صورت دهد، تا رفتارها و مولفههاى مطلوب در فرهنگ
به وجود آيند.
ركن دومى كه معمارى سازمان در بر دارد، و مبتنى
بر آن بنا شده است، مشاركت مردم است. تا زمانى كه عمل
فرهنگسازى به اين شكل باشد كه ما محصولى را توليد و به مردم
ارائه كنيم، نظير يك فيلم، نمايشگاه، يك تئاتر و نظاير آنها،
قطعا اين محصولات اثر بسيار كمى را در تغيير فرهنگ جامعه ايجاد
خواهند كرد، و قدرت بسيار كمى را خواهند داشت. ركن مهم معمارى
يك سازمان فرهنگى، براى آن كه بتواند اثرگذارى مطلوبى را
در فرهنگ جامعه داشته باشد، اين است كه بتواند مردم را در
فرايند توليد و شكلدادن محصولات فرهنگى سهيم كند. خود مردم
انجام دهنده برنامهها باشند، و دخالت وسيعى را در انجام
برنامهها داشته باشند. نه اين كه فقط آنها را به عنوان يك
عنصر كليشهاى در برنامهها دخالت دهيم، بلكه سازوكارهاى اساسى
شكلگيرى برنامهها توسط خود مردم در سطح شهر توزيع شده باشند.
فرهنگسراها فقط بايد محركهايى باشند تا خود مردم برنامههاى
فرهنگى را توليد كنند؛ همانطور كه مثلا مردم هيئتها و جلساتى
را به صورت خودجوش به راه مياندازند. اين كه يك فرهنگسرا
براى توليد يك تئاتر، بازيگر استخدام كند و تئاترى را ارائه
نمايد، كافى و مطلوب نيست. بلكه زمانى كار آن فرهنگسرا اثر
بخش خواهد بود، كه بتواند منجر به اين شود كه خود مردم بيايند
و تئاترى را با همان كيفيت و مطلوبيتى كه مد نظر فرهنگسرا است
بازى كنند، نمايشنامهاش را خود مردم را بنويسند، و اجرايش
كنند؛ و فرهنگسرا فقط بسترى را فراهم كند تا چنين كارى محقق
شود.
و اما ركن سوم! سازماندهى درونى سازمان به شكلى
طراحى شده است، كه مولفهها و اجزاى سازمان، چه افراد و
همكاران، چه حوزههاى سازمان فعال، چه مراكز فرهنگى و تيمهايى
كه در اين حوزهها و مراكز فرهنگى شكل ميگيرند، در يك ساختار
توزيعشده و نه سازمان يافته در يك ساختار درختى و سلسله
مراتبى از بالا به پايين، قوام يابند. ساختارى كه هر كدام از
اين تيمها و افراد، به شكل مستقل، نقش موثرى را در رفتارها و
تصميمگيريهاى سازمان ايفا ميكنند. سازوكار مناسبى براى چنين
نقشى پيشبينى شده، و همه اجزا در يك ساختار توزيعشده، تيمى،
پروژهمحور و انعطاف پذير، متناسب با نيازهاى روز و شرايط
برنامههايى كه در دستور كار سازمان قرار ميگيرد، كه البته در
دستور كار قرار گرفتن اين برنامهها هم توسط خود اجزا و بدنه
طى مكانيزمهاى مشخص صورت ميگيرد، سازماندهى ميشود.
سازماندهى پويا و انعطاف پذيرى دارد كه سعى ميكند خود را در
بهترين شرايط و ساختارى چابك قرار دهد، و بتواند به سرعت به
نيازها پاسخ داده و كارايى مطلوبى را داشته باشد.
چهارمين ركن اين است كه در سازماندهى
برنامههاى فرهنگى كه در سازمان ارائه ميشوند، بين خود برنامه
فرهنگى و موضوع و هدف آن، و قالب انجام برنامهها، و نيز
فعاليتهاى تخصصى براى انجام يك برنامه، تمايز قائل شويم. الان
اين تمايز به صورت شفاف وجود ندارد. ما يك ساختار سه سطحى را
براى سازماندهى برنامهها پيشنهاد ميكنيم. در سطح اول،
"برنامه فرهنگى هنرى متمركز بر يك موضوع و هدف مشخص(بَم)" قرار
دارد. يك بم، مستقل از قالب، يك موضوع كاملا مشخصى را در حوزه
فرهنگ هدف قرار ميدهد. يعنى در سطح بم ما كارى نداريم كه اين
برنامهها چگونه و در چه قالبى ارائه ميشوند. مثلا برنامه
ارتقاى فرهنگ نماز، برنامه ارتقاى فرهنگ بهداشت فردى،
برنامه ارتقاى فرهنگ اخلاق خانواده! يك بم، از يك يا تعداى
"كار توليد و عرضه محصول فرهنگى مشخص(كَت)" تشكيل ميشود. يك
كت يك برنامه فرهنگى هنرى مشخص، در يك قالب مشخص است. كت
ميتواند توليد يك فيلم آموزشى در زمينه ترافيك، نماز، اخلاق
خانواده يا نظاير آنها، توليد يك نرمافزار، برگزارى يك
نمايشگاه، و نظاير آنها باشد. هر كت هم از يك سرى كارها و
"فعاليتهاى تخصصي(فَت)" تشكيل ميشود. مثل فيلمبردارى،
چاپ پوستر، گريم، گرفتن عكس، طراحى انيميشن و نظاير آنها. در
مجموع، سازمان براى هر كدام از اين سطوح سهگانه برنامهها،
سازوكارهاى مختلف و متفاوتى را پيشبيني، و با هر كدام به شكل
متفاوتى برخورد ميكند. مثلا براى فعاليتهاى تخصصى،
تيمها و گروههاى تخصصى خاصى سازماندهى، و در حوزههاى
مختلف سازمان خدمت رسانى ميكنند. بدين ترتيب مى توان در عين
توزيع شدگى، به درجه بالائى از تمركز توان تخصصى نيز دست
يافت. به عنوان مثال، ممكن است ما در كل سطح شهر تهران، چند
تيم گريم داشته باشيم (چه داخل سازمانى يا تيم خصوصى بيرون
سازمان)، كه پاسخگوى نياز حوزهها و مراكز مختلف سازمان در
انجام كارهاى تئاتر و توليد فيلم، باشند.
ركن ديگر طراحى معمارى سازمان، بر استفاده از
زيرساخت فنآورى اطلاعات، شكلگيرى پرتالها، پايگاه دادهها
و پايگاههاى دانش بنا ميشود.
ركن ششم، سازماندهى كاركردها و پيامدهاى
برنامههاى فرهنگى است. اين كه ما تنها بتوانيم برنامهاى
مانند يك فيلم را ارائه نماييم، كفايت نميكند. بلكه سازوكار
سازمان بايد به گونهاى طراحى شده باشد كه مشخص نمايد توليد و
نمايش يك فيلم، مشخصا چه اثرى را بر فرهنگ ميگذارد؟ آيا اين
اثر، اثر مطلوبى است؟ آيا اصلا در اين حد هست كه وقتمان را روى
آن متمركز كنيم و چنين برنامهاى را ارائه نماييم؟ در صورتى كه
ممكن است برنامه فرهنگى ديگرى بتواند كاركرد و پيامد بهتر و
موثرترى را داشته باشد. ترسيمكردن و مدلكردن پيامدها و
كاركردها در برنامههاى فرهنگى كه ارائه ميشوند، يكى ديگر از
اركان معمارى سازمان را تشكيل ميدهد.
ركن بعدى، مديريت فرهنگى است. يعنى اين
كه سازمان بتواند با استفاده از تغيير در فرهنگ، كاركردهاى
اجتماعى مشخصى را در جامعه به وجود بياورد، و از اين طريق
بتواند به مديريتكردن شهر و جامعه كمك كند. مثلا در حوزه
ترافيك به جاى استفاده از ابزارهاى جريمه و نظاير آن، از ابزار
فرهنگ براى مديريت شهر به شكل مطلوبترى، استفاده كند.
ركن هشتم، تحقق مديريت هنرى در فعاليتهاى
فرهنگى است. نتيجه چنين كارى آن است كه محصولات و خدماتى كه
توسط سازمان ارائه ميشوند، در قالب يك كار هنرى قوام يافته و
شكل گرفته باشند. يك محصول هنرمندانه توسط يك هنرمند، و در
جايگاه يك فعاليت هنرى شكل ميگيرد. كار هنرى به روح و شخصيت
هنرمند وابسته است؛ به همين لحاظ اين كار خيلى كليشهبردار
نيست. هنگامى كه هنرمند در قالبها و چارچوبها، و ساختار خشك
يك سازمان رسمى قرار ميگيرد، نميتواند كارش را به نحو مطلوبى
ارائه دهد. مديريتكردن اين كه چگونه بسترى براى هنرمندان
فراهم كنيم تا بتوانند كار هنرى را ارائه و عرضه كنند، تمام
فعاليتهاى فرهنگى سازمان در قالب و بستر فعاليتهاى هنرى عرضه
شوند، محصول هنرمندانهاى ارائه شود، نيازمند سازوكار خاصى
است. سازوكارى كه ما سعى كردهايم به نوعى آن را در معمارى
سازمان پيشبينى كنيم. البته توجه به اين نكته ضرورى است كه ما
دو حوزه فرهنگى و هنرى را از هم جدا نميدانيم. ما اين طور فكر
نميكنيم كه تعدادى از برنامهها، برنامههاى فرهنگى هستند و
تعدادى هم برنامههاى هنري. همه برنامهها، برنامههاى فرهنگى
هستند، و تمام برنامهها در بستر هنر و سازهاى كه هنرمندانه
شكل گرفته باشد، سازمان پيدا كرده و ارائه ميشوند. همه
فعاليتها در قالب هنر انجام ميشوند. يعنى نه برنامه فرهنگى
مستقلى داريم كه بدون هنر قابليت ارائه خوبى داشته باشد،
و نه برنامه هنرى داريم كه بدون محتواى فرهنگي، تنها كار
هنرمندانهاى را ارائه كند.
و آخرين ركن، فراهم كردن بسترى براى تعامل با
دستگاههاى ديگر فرهنگى، در يك ميدان بازى است. سفها
(ستادهاى هماهنگى عمليات مشترك فرهنگي- هنري)، و نيز ستاد
هماهنگى مركزى عمليات مشترك فرهنگى شهر تهران، چنين نقشى را
ايفا مى كنند. يك سف، ستادى است كه توسط يكى از مراكز سازمان
تشكيل شده و تعدادى از دستگاهها، نهادها و مراكز فرهنگى بيرون
سازمان، بنا به شرايط در آن عضو ميشوند. هر سف مديريت اجراى
يك يا تعدادى بم را بر عهده دارد. بمهائى كه توسط سفها
مديريت ميشوند، داراى كتهائى هستند كه هر يك از آنها توسط يكى از مراكز فرهنگى (سازمان يا بيروني) انجام ميشوند. سفهاى
متعددى ميتواند در حوزههاى جغرافيائى يا موضوعات مختلف،
تشكيل شوند. يك سف ميتواند براى مدتى معين فعاليت كرده و سپس
منحل شده و جاى خود را به سف ديگرى بدهد. اين ساختار تعاملات
بين سازمان و دستگاههاى ديگر را در يك بستر كاملا عملياتى و
مشخص، به شكلى كاملا انعطاف پذير و متناسب با شرايط و نيازهاى
زماني، امكانپذير ميسازد.